کد مطلب:28787 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:102

خبر دادنِ امام از رویدادهای آینده جنگ












2706. الكامل فی التّاریخ:خوارج به سوی پلی كه بر نهر بود، روان شدند و نزدیك آن بودند. یاران علی علیه السلام به وی گفتند:ایشان از نهر برگذشتند.

علی علیه السلام گفت:«هرگز عبور نخواهند كرد».

آن گاه، دیده بانی فرستادند. او بازگشت و خبرشان داد كه ایشان از نهر برگذشته اند، در حالی كه میان آنها و او رشته ای از آب نهر فاصله افكنده بود؛ امّا دیده بان از بیم، به ایشان نزدیك نشده و بازگشته و گفته بود:آنها از نهر برگذشته اند.

علی علیه السلام گفت:«به خدا سوگند، از آن عبور نكرده اند و همانا پیش از [ گذشتن از ]پل هلاك خواهند شد. به خدا سوگند، از شما بیش از ده تن كشته نمی شوند و از آنها، بیش از ده تن زنده نمی مانند».

علی علیه السلام، خود، به سوی آنان پیش رفت و ایشان را بر كناره پل دید كه هنوز از آن بر نگذشته اند. مردم، پیش تر، در گفتار او تردید ورزیده و برخی در او به شكّ افتاده بودند. چون دیدند كه خوارج عبور نكرده اند، تكبیر سر دادند و علی علیه السلام را از حال خویش، آگاه كردند.

علی علیه السلام گفت:«خدای را سوگند، نه دروغ گفتم و نه به من دروغ گفته شده».[1].

2707. امام علی علیه السلام - آن گاه كه برای جنگ با خوارج روان گشت و به وی گفته شد كه ایشان از پل نهروان برگذشته اند -:آنان این سویِ آب، هلاك می شوند. به خدا سوگند، از آنها بیش از ده تن رهایی نمی یابند و از شما [ نیز] افزون بر ده نفر كشته نمی شوند.[2].

2708. الكامل:به علی علیه السلام گفته شد:خوارج می خواهند از پل برگذرند. وی گفت:«آنان هرگز به آب نخواهند رسید».

مردم به چند و چون در این باب پرداختند، چندان كه نزدیك بود به تردید افتند. سپس گفتند:ای امیر مؤمنان! ایشان بازگشته اند.

پس گفت:«به خدا سوگند، من نه دروغ می گویم و نه به من دروغ گفته شده».

آن گاه، در میان یارانش به سوی ایشان روانه شد و به همراهانش گفت:«به خدا سوگند، همانا از شما افزون بر ده تن كشته نخواهند شد و از ایشان، بیش از ده نفر رهایی نخواهند یافت».

پس، از یاران وی نُه نفر كشته شدند و از خوارج، هشت تن رهایی یافتند.[3].

2709. كنز العمّال - به نقل از ابوسلیمان مرعش:آن گاه كه علی علیه السلام به نهروان رهسپار گشت، من با وی همراه شدم. علی علیه السلام گفت:«سوگند به آن كه دانه را شكافید و جنبنده را آفرید، ایشان افزون بر ده تن از شما را نمی كشند و از خودِشان [ هم] ده تن باقی نمی مانند».

چون مردم این را شنیدند، بر آنان هجوم بردند و هلاكشان كردند.[4].

2710. الإرشاد - به نقل از جُنْدَب بن عبد اللَّه اَزْدی:من در جَمَل و صِفّین با علی علیه السلام همراه بودم و در نبرد با كسانی كه وی با ایشان جنگید، تردید نورزیدم. امّا وقتی در نهروان فرود آمدیم، تردید در من راه یافت و گفتم:قاریان و برگزیدگانِ خود را می كشیم؟ این، كاری بس گران است!

پگاهان، برون آمده، با مَشكی آب در دست، قدم زدم، چندان كه از صف ها جدا شدم. پس نیزه ام را در زمین فرو كردم و سپرم را بر آن نهادم و [ سایبانی ساخته ]خود را از تابش آفتاب پوشاندم. نشسته بودم كه علی امیر مؤمنان، نزد من آمد و مرا گفت:«ای برادر اَزدی! آیا آب برای طهارت داری؟».

گفتم:آری.

سپس مَشك آب را به وی دادم. او چندان دور شد كه ندیدمش. سپس پیش آمد و وضو ساخت و در سایه سپر نشست. در این حال، سواری پیش آمد كه در جستجوی او بود.

گفتم:ای امیر مؤمنان! این سوار تو را می جوید.

گفت:«به وی اشاره كن!».

او را اشاره كردم و آمد. گفت:ای امیر مؤمنان! آن جماعت عبور كردند و از نهر برگذشتند.

گفت:«نه! عبور نكرده اند».

گفت:چرا؛ به خدا سوگند، بر گذشتند.

گفت:«نه! چنین نكرده اند».

گفت:همانا كه چنین است.

در این حال، دیگری آمد و گفت:ای امیر مؤمنان! آنان عبور كردند.

گفت:«نه! عبور نكرده اند».

گفت:به خدا سوگند، نزدت نیامدم، مگر آن گاه كه پرچم ها و بارها[ یشان] را در آن سو دیدم.

گفت:«به خدا سوگند، چنین نكرده اند! همانا همین جا هلاكتگاه و جای ریختن خون ایشان است».

سپس برخاست و من [ هم] با وی برخاستم. با خود گفتم:سپاس، از آنِ خدایی است كه مرا نسبت به این مرد، بینا ساخت و امر خویش را به من شناسانْد. وضع او از دو حال خارج نیست:یا مردی است دروغگو و بی باك؛ و یا از پروردگار خویش، دلیلی روشن و از پیامبرش، خبری در اختیار دارد.

بار خدایا! من با تو پیمانی می سپارم كه روز قیامت، مرا از آن واخواست فرمایی:اگر آن جماعت [ از نهر ]عبور كرده باشند، من نخستین كسی خواهم بود كه با وی بجنگم و نیزه را در چشم او فرو برم؛ واگر عبور نكرده باشند، كارزار و جنگ را ادامه دهم.

سپس به صف ها رسیدیم و پرچم ها و بارها را، چنان كه بود، یافتیم. علی علیه السلام فرا پشت من آمد و مرا دور كرد. آن گاه گفت:«ای برادر اَزدی! آیا حقیقت برایت روشن شد؟».

گفتم:آری، ای امیر مؤمنان!

گفت:«پس خود دانی و دشمنت!».

پس یكی را كشتم و از پس آن، دیگری را. سپس با مردی دیگر در افتادم و به هم ضربه زدیم و هر دو فرو افتادیم. یارانم مرا با خود حمل كردند [ و باز پس كشیدند]. هنگامی كه بهبود یافتم، آن جماعت از میان رفته بودند.[5].

2711. شرح نهج البلاغة:آن گاه كه علی علیه السلام به سوی خوارج روان شد، یكی از پیش قراولان، دوان دوان خود را به علی علیه السلام رساند و گفت:ای امیر مؤمنان، مژده ات باد!

گفت:«مژده ات چیست؟».

گفت:آن جماعت، هنگامی كه خبر رسیدنت را دریافتند، از نهر برگذشتند. پس تو را مژده باد؛ زیرا خداوند، آنان را در اختیار تو نهاده است.

علی علیه السلام به وی گفت:«خدا را، آیا آنها را دیدی كه بگذرند؟».

گفت:آری.

پس علی علیه السلام او را سه بار سوگند داد و او هر بار گفت:آری.

سپس علی علیه السلام گفت:«به خدا سوگند، آنان از نهر عبور نكرده اند و هرگز عبور نخواهند كرد و این سوی آب، هلاك خواهند گشت. سوگند به آن كه دانه را شكافید و جبنده را آفرید، ایشان هرگز به اَثْلاث و قصر بَوازن نخواهند رسید، جز آن كه خداوند، آنان را بكشد. و هر كه دروغ گوید، ناكام است!».

سپس رزمنده ای دیگر دوان دوان پیش آمد و همانند سخن نخست را گفت. علی علیه السلام به سخن وی اهمّیتی نداد و سواران دیگر نیز به شتاب آمدند و همان خبر را دادند.

علی علیه السلام برخاست و بر پشت اسب خویش به جولان درآمد.

جوانی از میان رزمندگان گفت:به خدا سوگند، هر آینه من به او نزدیكم. اگر [ خوارج ]از نهر گذشته باشند، سرِ این نیزه را در چشمش فرو می بَرَم. آیا او مدّعی علم غیب است؟!

چون علی علیه السلام به نهر رسید، آن جماعت را دید كه نیام های شمشیرهاشان را در هم شكسته اند، سوارانشان را پی كرده اند، بر زانوانشان نشسته اند، و با بانگی آهنگین و بلند می گویند:«لا حُكْمَ إلّا للَّه؛ حُكم، تنها از آنِ خداست!».

پس آن جوان فرود آمد و گفت:ای امیرمؤمنان! من پیش تر در تو به تردید افتادم و اكنون نزد خدا و تو، توبه می كنم پس از من درگذر.

علی علیه السلام گفت:«همانا خداوند است آن كه گناهان را می آمرزد. پس از وی غفران بخواه.[6].

ر. ك:ج 11، ص 140 (پیشگویی امام درباره حوادث آینده/سرانجام خوارج).









    1. الكامل فی التاریخ:405/2. ر. ك:ص 435 (شادمانی مردم به سبب ظهور یكی از نشانه های نبوّت).
    2. نهج البلاغة:خطبه 59، كشف الغمّة:267/1، مناقب آل أبی طالب:263/2.
    3. الكامل:1105/3. نیز، ر. ك:مروج الذهب:416/2.
    4. كنز العمّال: 31625/322/11.
    5. الإرشاد:317/1، إعلام الوری:339/1. نیز، ر. ك:الكافی:2/345/1.
    6. شرح نهج البلاغة:271/2، بحار الأنوار:587/348/33.